وادی غفران و عشق

ساخت وبلاگ
یار چون ماه به سر می آیددی می رود و بهمن می آید...سرمای برف را چه دلگیری...سرمای سوزان را چه یاراییوقتی سرما فاصله ها و یخ های جداییهر روز قلب ها را فسرده می کند...منجمد می کند...روزگاری که دل ها به هم نزدیک بودخاطرات را رقم می زدیمامروز را نه خاطری هست و نه خاطراتیای یاد تو در دل روز و شب هایمای سیه تر از شب های یلداتا کی این ظلمت ها را طولانی خواهی کردبیا وادی غفران و عشق...
ما را در سایت وادی غفران و عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : javadsadigi بازدید : 217 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1397 ساعت: 13:28

دیر زمانی ست که دل را کاری نیستنه هوسی در سر نه سری را در دل...اوست یکه و تنهای دلیکه سوار این دریای بی ساحل...چون عقل را نبود در این منزل ماوا...عشق جولان می کرد هر روز به هر خارینازم نوای آن دل را...که هنوزش در سر هست هوس یاری...عقل اما چه کند که ندارد مامن..عقل و عشق از دیرباز بر هم می ساختند و می باختند...گاهی عقل...گاهی عشق...اما دیگر ان دوران دور شد... وادی غفران و عشق...
ما را در سایت وادی غفران و عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : javadsadigi بازدید : 225 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1397 ساعت: 13:28

دیدارت مرا به آینده های گذشته هایم برد...

گدشته هایی که هر روز امید و نوبدی مرا بود...

ای دوست ...

چه بود آن اندیشه ها...

چه شد آن امید ها...

چه شود مرا که باز آیی به برم...

که در سرم جز تو نیست...


موضوعات مرتبط: همکاری در نوشتن پایان نامه

وادی غفران و عشق...
ما را در سایت وادی غفران و عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : javadsadigi بازدید : 258 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1397 ساعت: 13:28